شهیدی که ۳ روز تحصن کرد
گذشت تا اینکه جانشین سردار سلیمانی برایم تعریف کرد و گفت: آقاسعید ۳ روز پشت دفتر حاج قاسم به حالت تحصن نشسته بود. میگفت: برگه مرا امضا کنید تا به سوریه بروم. در عراق خبری از شهادت نیست. حرفهای آقاسعید را تلفنی به حاج قاسم منتقل کردم. سردار گفت: راستش در چهره شهید انصاری، شهادت را میبینم.
اگر او برود دیگر برنمیگردد. من به او نیاز دارم. همسرم، چون مستشار بود، کمک حالشان در جنگ بود. به همین خاطر شرطی برای همسرم گذاشت که او آن شرط را ۲۰ روزه انجام داد. در نهایت، چون قول و قرار گذاشته بودند، بعد از امضای برگه، شهید انصاری راهی سوریه شد.
در نهایت روز یکشنبه ۱۹ دی ماه ۹۴، آخرین یکشنبهای بود که در خانه بود. دیدم حال و هوایش فرق دارد و این بار در حال وصیت است. نزدیک ظهر قدمزنان تا مدرسه حسین باهم رفتیم تا در جلسه شرکت کنم. آقاسعید هم به سپاه رفت. با حسین از مدرسه به خانه برگشتیم. همسرم تلفن زد و گفت: بچهها را بیدار کن، میخواهم با آنها خداحافظی کنم. داخل خانه که آمد، گفت: این دفعه بروم خیلی دیر برمیگردم. امسال عید پیش شما نیستم.